۱۳۸۸ آذر ۹, دوشنبه

نگاهی به سرگذشت اقوام از نگاه کتب مقدس و تاریخ

برگرفته از وبلاگ رهجو


با مراجعه به دستنوشته ها، کتب مقدس و تاریخ اقوام بسیاری را می بینیم که روزگاری در اوج قدرت قرار داشته اند و در فراز و نشیب هایی قرار گرفته اند که پس از مدتی تحت تاثیر جنگ، آشوب، بلاهای طبیعی و یا آنچه در کتب مقدس از آن یاد می شود عذاب الهی یا آسمانی نابود شده اند. این مصیبت برخی آنقدر شدید بوده است که نامی بیش از ایشان باقی نمانده است و امروز برخی بر این باورند که این افسانه ای بیش نیست. گاهی نیز این قوم اگر چه از صحنه روزگار محو نشده اند اما بقدری تضعیف شده اند که هرگز نتوانسته اند در گذشت زمان در عرصه جهانی نقشی به سزا را ایفا کنند.
از این رو، با نگاهی به این الگوها (یا به تعبیر برخی افسانه ها) بدنبال شباهت هایی باشیم که اوضاع و احوال آن دوران را رقم زد تا شاید هشداری در تاریخ از پس آنچه خود بر سر خود خواهیم آورد، برای ما نهفته باشد.
از این میان بیش از هر چیز با قومی برخورد می کنیم و از آن مثال ها می شنویم که به نام فرزندان اسرائیل معروف بودند. از آنجا که مثال های بسیاری از این ملت به میان آمده است به مقتضیات حکومت وقت و احوال ایشان می پردازیم. احوال و شرایط آن هنگام، به نسبت سایر اقوام پیشرفته تر و گسترده تر بوده است و این نیز از لحاظ تمدن بزرگی است که در آن زمان در سرزمین های مصر شکل پیدا کرده بود. این نشانه هم از حکمتی است که بر آن سرزمین رفته و مثالی جاودانه و کامل تر برای الگوبرداری از آن در زمان های دیگر به دست داده است. اما این موضوع را از دو زاویه ملت و رهبران و سرکردگان آن ملت را هر یک به طور جداگانه به موارد زیر تفکیک می کنیم:



الف- رهبران، سرکردگان و دولتمردان
رهبران ایشان به دنبال برتری جویی بودند و قدرت خویش را به طرق زیر به کار می گرفتند.


فرض اول اینکه ایشان بسیار قدرتمند بودند.
1- از این قدرت سوء استفاده می کردند و قدرت خود را برای تمامیت طلبی و اختصاص تمامی ابزار قدرت به خود استفاده می کردند
تمامی امکانات و منابع را برای حفظ و گسترش قدرت خود به کار می گرفتند.
2- از آن برای بهره کشی استفاده می کردند و به قدرت خود می افزودند
3- کاری می کردند که هیچکس قادر به رقابت با ایشان نباشد و حتی این قدرت تا بدانجا پیش می رفت که دیگران را یا به جهل یا به زور و ترس وادار به پرستش و ستایش خویش می کردند.
4- پیروان و گروه های تابع خود را بسیار قدرتمند می دانستند و به گمان و پشتوانه این قدرت خود را قادر به انجام هر کار و خواسته ای می دانستند.
5- قدرت خود را به مشروعیت الهی خود تعبیر می کردند.
6- از اینکه قضا و قدر با ایشان موافق بوده است به برخورداری از رحمت خاص خداوند تعبیر می کردند و در این راست از جهل مردم از هیچ سوء استفاده ای فروگذار نمی کردند.
7- به علت کثرت تعداد خویش و برخورداری از نفوذ، قدرت و ثروت، مشروعیت الهی برای خویش قائل بودند و خود را عاری از مجازات و بازخواست می پنداشتند
8- قانون را بنابر خواست خویش تفسیر و اجرا می کردند و خود را فراتر از هر قانونی می پنداشتند.

فرض دوم تظاهر به قدرت مندی می کردند اما در واقع از قدرتی محدود و به طور نسبی برخوردار بودند. در این صورت برای حفظ قدرت:
1- در گسترش جهل می کوشیدند تا خود در عرصه قدرت باقی بمانند
2- ستم می کردند و با ابزار خشونت مردم را به اطاعت وا می داشتند
3- در تضعیف و ناتوانی ملت می کوشیدند تا سر به قدرت بر ندارند.
4- فساد را ترویج می کردند تا در منجلاب آن همه به تباهی کشیده شده، نابود شوند و ایشان همچنان به جولان در عرصه مردگان مشغول باشند
5- زنان را به خدمت می گرفتند و در ضمن ذلیل نگاه داشتن ایشان (ایشان را به کارهای پست می گماشتند و از صعود به مدارج بالاتر خودداری می کردند) و بخش فعال وجود ایشان را خوار می کردند تا هم از پیشرفت خودشان جلوگیری نمایند و هم مانع از آن شوند که عشق ایشان به شکوفایی فرزندان و همسرانشان بیانجامد و از آن انسان هایی توانمند خلق شوند.
6- در بین مردم تفرقه می انداخت و آنها را به گروه هایی مختلف بخش می کردند تا مانع از اتحاد و قدرت گرفتن ایشان شوند
7- به توحش و خشونت در جامعه دامن می زدند
8- ترس و نفرت را بر می انگیختند
9- از ایجاد شادی و آرامش به هر ترتیب جلوگیری می کردند
10- در فقر و جیره بگیری مردم می کوشیدند
11- به جای صداقت به تظاهر و ریا می کوشیدند و در عمل باعث ترویج آن می شدند.
12- عقیده و باطن هر کسی در چارچوب باطنی خویش منحصر می شد و اجازه بروز و ظهور نمی یافت
13- به ناامنی بیش از پیش دامن می زد و مشوق ایجاد آسایش به جای آرامش بودند.
14- از تغییر و پیشرفت وضعیت مردم و آگاهی ایشان هراسان بودند و به نفی و مبارزه با آن می پرداختند.


ب- مردم: وضعیت و مشخصات
1- ملتی ناسپاس بودند
2- قدر نعمت هایی را که در اختیار داشتند نمی دانستند
3- بسیار بهانه جو بودند و به جای برخورداری از نعمت ها، مدام چیزهای دیگری را طلب می کردند.
4- هیچ گاه از نعمت هایی که خداوند بر ایشان نازل فرموده بود سپاس گزاری نکردند و بدان خشنود نبودند
5- به چیزهایی پست تر نسبت به خیر و فراوانی که در اختیارشان قرار داشت، می اندیشیدند و خواهان آن بودند
6- به عادات پیشین خویش باز می گشتند
7- سرکشی می کردند
8- خدایان دیگری را به جای یکتاپرستی اختیار کرده بودند
9- موهوم پرست بودند و خدایان دیگری را می پرستیدند
10- برای فرعون و فرعونیان (صاحبان زر و زور) مقام خدایی قائل شدند و او را از ترس یا به زور می پرستیدند و از ایشان اطاعت می کردند
11- دلایل و نشانه های روشن خدای حقیقی را انکار کردند و از او رویگردان شدند
12- از اطاعت خداوند یکتا سر باز می زدند و سرکشی می کردند
13- موفقیت های خود را به خویشتن و مصائب و سختی ها را به خداوند نسبت می دادند
14- در عاقبت اعمال خویش نمی اندیشیدند و هر آنچه را که دلشان می خواست و نفسشان برایشان آراسته بود بر می گزیدند و به انجام می رساندند.
15- هر کسی را که بر اصلاح می کوشد، مسخره می کنند و مانع از انجام کار آن می شدند
16- سخن راهنمایان، اساتید، متفکران و خردمندان را نمی شنیدند
17- اگر کسی حقیقتی را آشکار می کرد او را انکار می کردند و روال عادی زندگی را به رخ او می کشند
18- رسم و رسومات قبلی خویش را معتبرتر از حق گویی و روشنگری می خواندند
19- از حقیقت رویگردان بودند و بیشتر به دنبال تزویر و مکر بودند
20- اهل تحقیق نبودند و به یاوه گویی و تفنن بیشتر تمایل داشتند.
21- سرگرمی ها و راحتی زودگذر را بر تفکر و اندیشه مقدم می داشتند
22- از تلاش برای آشکاری حقیقت گریزان بودند و بیشتر به آنچه به راحتی برای ایشان مهیا می شد می پرداختند
23- از تغییر و تلاش در جهت آن هراسان بودند و خواستار حفظ وضع موجود و پایبندی به عقاید کهن و رسوم خویش بودند.
24- اگر کسی بر ایشان پدیده ای نو یا حقیقتی را فرای آگاهی ایشان آشکار می کرد از پذیرش آن سر باز می زدند.
25- فهم و آگاهی خود را در هر مقطعی کامل می دانستند و حاضر به ارتقاء آن نبودند.
26- خود را معیار پیشرفت می دانستند و هرگونه تغییری در وضعیت خویش را خطری بر موجودیت خویش می پنداشتند و با نفی آن و مبارزه می پرداختند.
27- پند و اندرز ناصحین را نه تنها نمی شنیدند و به کار نمی بستند بلکه به سخره می گرفتند.


اما مژده ای بس بزرگ به این قوم داده شده بود که خداوند از ملتی چنین خوار و زبون که از هر حیث به بدترین وضعیت، حالت و صورت دچار شده بودند می خواهد که الگو و پیشوایی برای دوران پدید آورد. این کیمیاگری تنها به مدد شعوری خلاق رقم می خورد که چنین تبدیل و خلق محالی را رقم بزند. تبدیل ملتی از گنداب فساد و گورستانی حقیقی از انسانهایی که از زندگی بهره ای جز تنفس فضای آلوده مردابی متعفن را ندارند به گروهی زبانزد و مثال زدنی! گروهی که تاریخ را تغییر دادند و منشا تحولات بسیار بزرگی در تاریخ بشر شدند.
حال باید دید، الگوهای تکرار شونده تاریخ آیا باز نیز در حال تکرار هستند؟ آیا هیچ شباهتی بین وضعیت بشر در اکنون و گذشته قابل شناسایی است؟ راه حل های برون رفت بشر از وضعیت کنونی چیست؟ اعمال و رفتار او چه نتایج و یا تغییرات احتمالی را موجب خواهد شد؟ و به چه صورت؟

هیچ نظری موجود نیست: