۱۳۸۸ مرداد ۲۴, شنبه

تفکر چیست ؟

تفكر از جمله مسائلی است كه از دیرباز، ذهن اندیشمندان را به خود مشغول داشته است، چرا كه آنها واقف بودند،‌ انسان فرهنگ و تمدن خویش را، مدیون تفكر است. این عقیده كه نیروی تفكر انسان است كه او را از سایر موجودات متمایز می‌كند همواره مطرح بوده است.
تفكر یكی از در دسترس‌ترین راه‌ها برای افزایش توانمندی‌های ذهنی و پرورش نیروهای فوق‌العاده مغزی است.
بعضی از محققان، تفكر را فرآیندی می‌دانند كه تجربه‌های گذشتة فرد را سازمان می‌دهد مانند ویناك كه در كتاب روان‌شناسی تفكر،‌ تفكر را چنین تعریف می‌كند.
« تفكر سازمان دادن و تجدید سازمان در یادگیری گذشته جهت استفاده در موقعیت فعلی است.»

ایسون تفكر را « فرایندی رمزی و درونی می داند كه منجر به یك حوزه شناختی می‌گردد كه نظام شناختی شخص متفكر را تغییر می‌دهد.»
فرایند تفكر در هر دو تعریف بر تركیب یادگیری گذشته و اطلاعات فعلی مبتنی است.
سولسو (1990)،‌ این تعریف‌ها را تكمیل كرده و معتقد است كه «تفكر فرایندی است كه از طریق آن یك بازنمایی ذهنی جدید به وسیلة تبدیل اطلاعات و تعامل بین خصوصیات ذهنی، قضاوت، انتزاع، استدلال و حل مسئله ایجاد می‌گردد».
محققان دیگری از این تعاریف نیز فراتر رفته و برای تفکر ، شاخه های مختلفی را نیز تعریف نموده اند. گیلفورد و دوبونو از جمله پیشقدمانی هستند كه به بحث دربارة تفاوت انواع تفكر می‌پردازند. گیلفورد تحت عنوان تفكر واگرا و همگرا به تفكر منطقی و خلاق می‌پردازد. از نظر وی تفكر همگرا همان استدلال یا تفكر منطقی است كه به دنبال یك جواب صحیح می‌گردد. در حالی كه تفكر واگرا یا تفكر خلاق به راه‌حل‌های مختلفی برای یك مسئله توجه می‌نماید.
دوبونو. (1986) نیز تحت عنوان تفكر جانبی و تفكر عمودی به این مقوله پرداخته است. او در كتاب تفكر جانبی به طور مفصل به بررسی تفاوت‌های این دو نوع تفكر می‌پردازد. او معتقد است كه تفكر عمودی موجب ایجاد قالب‌های ذهنی و توسعه آن می‌شود، در حالی كه تفكر جانبی یا خلاق ساختار این قالب‌ها را تغییر داده و قالب‌های جدیدی ایجاد می کند.
مارزانو و همكاران (1989) ضمن بحث از ابعاد تفكر، تفكر انتقادی و خلاق را به عنوان یك بعد مطرح می‌كنند. اما معتقدند این دو بعد در عین ارتباط، دو طریق متفاوت از هم هستند.
وایزبرگ مفاهیم تفكر واگرا و جانبی را فرزند نبوغ می‌داند. در دیدگاه نبوغ، كارهای بزرگ خلاق نتیجة به كارگیری تفكر غیرمعمولِ افراد غیرمعمول است.وایزبرگ (1993) معتقد است علی رغم آن كه دیدگاه نبوغ برای هزاران سال وجود داشته است، اما افسانه‌ای بیش نیست. تفكر خلاق ریشة محكمی در تجربه‌های گذشته دارد و افكاری كه هر روز از آن استفاده می‌كنیم، منبع آن است.بنابراین نظریات جدید مبتنی بر اندیشه‌های قدیم است. تفكر فراسوی گذشته سیر می‌نماید و چیزی ورای آنچه تجربه كرده‌ایم وجود ندارد. خلاقیت همانند انجام دادن امور عادی است.
استرنبرگ از جمله محققانی است كه مطالعات وسیعی دربارة تفكر و هوش و تفكر خلاق داشته است. او تفكر را یك جریان تعاملی می‌داند و معتقد است امكان ندارد ما بتوانیم به توانایی‌های فكری بشر بدون توجه به زمینه و شرایطی كه در آن عمل می‌كند و در حال تعامل است بپردازیم. زمینه‌هایی مانند شناخت، شخصیت، انگیزه و غیره . استرنبرگ ارتباط تفكر و هوش را با دنیای درونی، تجربه و با دنیای بیرونی مورد بحث قرار می‌دهد.

هیچ نظری موجود نیست: