۱۳۸۸ بهمن ۱۵, پنجشنبه

به نام خداوند بخشنده و مهربان

نگفتمتان که جز خدا را نپرستید؟
نگفتمتان که به مادر، پدرو خویشانتان نیکی کنید و به کسانی که ندارند پدر یا مادری؟
نگفتمتان که دوست بدارید و نیکی مردم را بستایید و به ایشان خوش بگویید؟
نگفتمتان که نماز به پا دارید و از داشته هایتان دیگران را هم بهره ای دهید؟

حال شما را چه شده، که پدران و مادران را از فرزندان و فرزندان را از پدرانشان دریغ می دارید و مادرانشان را به اسارت می کشانید و به ستم در رنج می نهید؟ به تهمت و افترا می خوانید و دشنام می دهید؟
به جای یتیم نوازی، یتیم سازی و یتیم سوزی می کنید.

نماز را به زیر پا می گذارید و نمازگزار را هم از پا می اندازید. نمازی را که به ریا نیز بر سر مردم می کوفتید اینک به جفا بر ایشان خراب می کنید. داشته های دیگران را نیز از آن خود می دانید و به خود روا می دارید.

مگر از شما پیمان نگرفتم که خون یکدیگر را مریزید و یکدیگر را از سرزمین خود بیرون مرانید؟

و باز این شمایید که یکدیگر را می کشید و کسان این دیار را بیرون می رانید؟ بدیشان تجاوز می کنید، جفا می دارید و گناه آلود به یکدیگر بر ضد ایشان یاری می کنید؟ اسیران را به فدیه آزاد می کنید و دین خود را می فروشید تا آنچه را بر شما حرام کرده ایم خریداری نمایید. دین را بر ضد خلق علم می کنید و خلق را بجای خدمت، ظلمت می کنید. پاره ای از آن را به خود تعبیر می کنید و پاره ای را کتمان می کنید؟
این همه گفتیم نکنید و روا داشتید و آن همه گفتیم که مهر بر یکدیگر بورزید که از ما بیاموزید که یک سر با شما بر سر مهر آمدیم و باز از همگان دریغ ورزیدید و ستم روا داشتید. مهرورز که نیامدید مهرستیز نیز در آتش خشم خویش برخروشیدید و نورگریز آمدید و چون نار بر ستیز آمدید.
زندگی دنیای دون را بر خود گزیدید تا بدان گرفتار آیید و به خواری در آن فرو روید. آگاه باشید که این همه را گفتیم و شما فراموش کردید اما پروردگارتان فراموشکار نیست و می بیند و می شنود و می داند که شما چه می کنید.
وای بر شما که رستگاری از شما رخت بر بسته است و به پادافره گناهان خویش جاودانه در رنج خواهید زیست و آنگاه فریاد وای بر ما سر خواهید داد که بهای گزافی از برای هیچ پرداخته اید و زیانکارترین مردمان خواهید بود.
بارها گفتیم و بار دیگر نیز می گوییم تا گواهی باشندتان آیندگان.





-سوره بقره آیه 83 الی 86

۱۳۸۸ آذر ۱۰, سه‌شنبه

تعلیم کامل


برگرفته از سخنان استاد ایلیا میم رام الله

۱۳۸۸ آذر ۹, دوشنبه

نگاهی به سرگذشت اقوام از نگاه کتب مقدس و تاریخ

برگرفته از وبلاگ رهجو


با مراجعه به دستنوشته ها، کتب مقدس و تاریخ اقوام بسیاری را می بینیم که روزگاری در اوج قدرت قرار داشته اند و در فراز و نشیب هایی قرار گرفته اند که پس از مدتی تحت تاثیر جنگ، آشوب، بلاهای طبیعی و یا آنچه در کتب مقدس از آن یاد می شود عذاب الهی یا آسمانی نابود شده اند. این مصیبت برخی آنقدر شدید بوده است که نامی بیش از ایشان باقی نمانده است و امروز برخی بر این باورند که این افسانه ای بیش نیست. گاهی نیز این قوم اگر چه از صحنه روزگار محو نشده اند اما بقدری تضعیف شده اند که هرگز نتوانسته اند در گذشت زمان در عرصه جهانی نقشی به سزا را ایفا کنند.
از این رو، با نگاهی به این الگوها (یا به تعبیر برخی افسانه ها) بدنبال شباهت هایی باشیم که اوضاع و احوال آن دوران را رقم زد تا شاید هشداری در تاریخ از پس آنچه خود بر سر خود خواهیم آورد، برای ما نهفته باشد.
از این میان بیش از هر چیز با قومی برخورد می کنیم و از آن مثال ها می شنویم که به نام فرزندان اسرائیل معروف بودند. از آنجا که مثال های بسیاری از این ملت به میان آمده است به مقتضیات حکومت وقت و احوال ایشان می پردازیم. احوال و شرایط آن هنگام، به نسبت سایر اقوام پیشرفته تر و گسترده تر بوده است و این نیز از لحاظ تمدن بزرگی است که در آن زمان در سرزمین های مصر شکل پیدا کرده بود. این نشانه هم از حکمتی است که بر آن سرزمین رفته و مثالی جاودانه و کامل تر برای الگوبرداری از آن در زمان های دیگر به دست داده است. اما این موضوع را از دو زاویه ملت و رهبران و سرکردگان آن ملت را هر یک به طور جداگانه به موارد زیر تفکیک می کنیم:



الف- رهبران، سرکردگان و دولتمردان
رهبران ایشان به دنبال برتری جویی بودند و قدرت خویش را به طرق زیر به کار می گرفتند.


فرض اول اینکه ایشان بسیار قدرتمند بودند.
1- از این قدرت سوء استفاده می کردند و قدرت خود را برای تمامیت طلبی و اختصاص تمامی ابزار قدرت به خود استفاده می کردند
تمامی امکانات و منابع را برای حفظ و گسترش قدرت خود به کار می گرفتند.
2- از آن برای بهره کشی استفاده می کردند و به قدرت خود می افزودند
3- کاری می کردند که هیچکس قادر به رقابت با ایشان نباشد و حتی این قدرت تا بدانجا پیش می رفت که دیگران را یا به جهل یا به زور و ترس وادار به پرستش و ستایش خویش می کردند.
4- پیروان و گروه های تابع خود را بسیار قدرتمند می دانستند و به گمان و پشتوانه این قدرت خود را قادر به انجام هر کار و خواسته ای می دانستند.
5- قدرت خود را به مشروعیت الهی خود تعبیر می کردند.
6- از اینکه قضا و قدر با ایشان موافق بوده است به برخورداری از رحمت خاص خداوند تعبیر می کردند و در این راست از جهل مردم از هیچ سوء استفاده ای فروگذار نمی کردند.
7- به علت کثرت تعداد خویش و برخورداری از نفوذ، قدرت و ثروت، مشروعیت الهی برای خویش قائل بودند و خود را عاری از مجازات و بازخواست می پنداشتند
8- قانون را بنابر خواست خویش تفسیر و اجرا می کردند و خود را فراتر از هر قانونی می پنداشتند.

فرض دوم تظاهر به قدرت مندی می کردند اما در واقع از قدرتی محدود و به طور نسبی برخوردار بودند. در این صورت برای حفظ قدرت:
1- در گسترش جهل می کوشیدند تا خود در عرصه قدرت باقی بمانند
2- ستم می کردند و با ابزار خشونت مردم را به اطاعت وا می داشتند
3- در تضعیف و ناتوانی ملت می کوشیدند تا سر به قدرت بر ندارند.
4- فساد را ترویج می کردند تا در منجلاب آن همه به تباهی کشیده شده، نابود شوند و ایشان همچنان به جولان در عرصه مردگان مشغول باشند
5- زنان را به خدمت می گرفتند و در ضمن ذلیل نگاه داشتن ایشان (ایشان را به کارهای پست می گماشتند و از صعود به مدارج بالاتر خودداری می کردند) و بخش فعال وجود ایشان را خوار می کردند تا هم از پیشرفت خودشان جلوگیری نمایند و هم مانع از آن شوند که عشق ایشان به شکوفایی فرزندان و همسرانشان بیانجامد و از آن انسان هایی توانمند خلق شوند.
6- در بین مردم تفرقه می انداخت و آنها را به گروه هایی مختلف بخش می کردند تا مانع از اتحاد و قدرت گرفتن ایشان شوند
7- به توحش و خشونت در جامعه دامن می زدند
8- ترس و نفرت را بر می انگیختند
9- از ایجاد شادی و آرامش به هر ترتیب جلوگیری می کردند
10- در فقر و جیره بگیری مردم می کوشیدند
11- به جای صداقت به تظاهر و ریا می کوشیدند و در عمل باعث ترویج آن می شدند.
12- عقیده و باطن هر کسی در چارچوب باطنی خویش منحصر می شد و اجازه بروز و ظهور نمی یافت
13- به ناامنی بیش از پیش دامن می زد و مشوق ایجاد آسایش به جای آرامش بودند.
14- از تغییر و پیشرفت وضعیت مردم و آگاهی ایشان هراسان بودند و به نفی و مبارزه با آن می پرداختند.


ب- مردم: وضعیت و مشخصات
1- ملتی ناسپاس بودند
2- قدر نعمت هایی را که در اختیار داشتند نمی دانستند
3- بسیار بهانه جو بودند و به جای برخورداری از نعمت ها، مدام چیزهای دیگری را طلب می کردند.
4- هیچ گاه از نعمت هایی که خداوند بر ایشان نازل فرموده بود سپاس گزاری نکردند و بدان خشنود نبودند
5- به چیزهایی پست تر نسبت به خیر و فراوانی که در اختیارشان قرار داشت، می اندیشیدند و خواهان آن بودند
6- به عادات پیشین خویش باز می گشتند
7- سرکشی می کردند
8- خدایان دیگری را به جای یکتاپرستی اختیار کرده بودند
9- موهوم پرست بودند و خدایان دیگری را می پرستیدند
10- برای فرعون و فرعونیان (صاحبان زر و زور) مقام خدایی قائل شدند و او را از ترس یا به زور می پرستیدند و از ایشان اطاعت می کردند
11- دلایل و نشانه های روشن خدای حقیقی را انکار کردند و از او رویگردان شدند
12- از اطاعت خداوند یکتا سر باز می زدند و سرکشی می کردند
13- موفقیت های خود را به خویشتن و مصائب و سختی ها را به خداوند نسبت می دادند
14- در عاقبت اعمال خویش نمی اندیشیدند و هر آنچه را که دلشان می خواست و نفسشان برایشان آراسته بود بر می گزیدند و به انجام می رساندند.
15- هر کسی را که بر اصلاح می کوشد، مسخره می کنند و مانع از انجام کار آن می شدند
16- سخن راهنمایان، اساتید، متفکران و خردمندان را نمی شنیدند
17- اگر کسی حقیقتی را آشکار می کرد او را انکار می کردند و روال عادی زندگی را به رخ او می کشند
18- رسم و رسومات قبلی خویش را معتبرتر از حق گویی و روشنگری می خواندند
19- از حقیقت رویگردان بودند و بیشتر به دنبال تزویر و مکر بودند
20- اهل تحقیق نبودند و به یاوه گویی و تفنن بیشتر تمایل داشتند.
21- سرگرمی ها و راحتی زودگذر را بر تفکر و اندیشه مقدم می داشتند
22- از تلاش برای آشکاری حقیقت گریزان بودند و بیشتر به آنچه به راحتی برای ایشان مهیا می شد می پرداختند
23- از تغییر و تلاش در جهت آن هراسان بودند و خواستار حفظ وضع موجود و پایبندی به عقاید کهن و رسوم خویش بودند.
24- اگر کسی بر ایشان پدیده ای نو یا حقیقتی را فرای آگاهی ایشان آشکار می کرد از پذیرش آن سر باز می زدند.
25- فهم و آگاهی خود را در هر مقطعی کامل می دانستند و حاضر به ارتقاء آن نبودند.
26- خود را معیار پیشرفت می دانستند و هرگونه تغییری در وضعیت خویش را خطری بر موجودیت خویش می پنداشتند و با نفی آن و مبارزه می پرداختند.
27- پند و اندرز ناصحین را نه تنها نمی شنیدند و به کار نمی بستند بلکه به سخره می گرفتند.


اما مژده ای بس بزرگ به این قوم داده شده بود که خداوند از ملتی چنین خوار و زبون که از هر حیث به بدترین وضعیت، حالت و صورت دچار شده بودند می خواهد که الگو و پیشوایی برای دوران پدید آورد. این کیمیاگری تنها به مدد شعوری خلاق رقم می خورد که چنین تبدیل و خلق محالی را رقم بزند. تبدیل ملتی از گنداب فساد و گورستانی حقیقی از انسانهایی که از زندگی بهره ای جز تنفس فضای آلوده مردابی متعفن را ندارند به گروهی زبانزد و مثال زدنی! گروهی که تاریخ را تغییر دادند و منشا تحولات بسیار بزرگی در تاریخ بشر شدند.
حال باید دید، الگوهای تکرار شونده تاریخ آیا باز نیز در حال تکرار هستند؟ آیا هیچ شباهتی بین وضعیت بشر در اکنون و گذشته قابل شناسایی است؟ راه حل های برون رفت بشر از وضعیت کنونی چیست؟ اعمال و رفتار او چه نتایج و یا تغییرات احتمالی را موجب خواهد شد؟ و به چه صورت؟

۱۳۸۸ آذر ۲, دوشنبه

خوراک فکر

اسلایدهایی تامل برانگیز از یکی از خوانندگان به دستمان رسیده است که برای مشاهده و تفکر بازدیدکنندگان گرامی در وبلاگ قرار می دهیم.


۱۳۸۸ آبان ۱۵, جمعه

او کیست؟

بسیاری می پرسند چرا از ایلیا میم به عنوان معلم بزرگ تفکر یاد می شود؟ شاید برای کسانی که او را می شناسند یا از آموزه های او بهره مند شده اند و یا در تجربه مستقیم یافته های خویش از اندیشه های عمیق استاد بوده اند، جای هیچ پرسشی نباشد که چگونه ممکن است که این چنین از ایشان یاد نشود؟ بنابراین برای پرسشگران فوق، نوشتاری را از کسی در اینجا می آوریم که بنابر گفته خودشان، تنها در اثر جستجوی ایشان در کتابی شکل یافته است که جمع آوری بخشی از سخنان ایشان است. ایشان با نکته سنجی، گفتند "چون ایلیا میم را نمی شناختم، به اندیشه ها و کلامی که از ایشان مکتوب شده بود مراجعه کردم. مگر نه اینکه اگر بخواهیم کسی را بشناسیم به آثارش مراجعه می کنیم؟

"
هو العلیم
او کیست؟

او از بیداری سخن می گوید. از بیداری ذهن. از باز شدن چشم ها و گوش ها. او از هوشیاری ذهن می گوید و بیرون آمدن از ناهشیاری، تا وجود و هویت حقیقی و زندگی واقعی خود را درک کنیم. او به تفکر اشاره می کند چرا که ذهن خفته را با تفکر باید ورزیده کرد. ورزش ذهن، اندیشیدن است و اندیشه است که به تدریج رخوت و خمودی را از ذهن بیرون می کند و لحظه به لحظه بر بیداری آن می افزاید. مگر نه این است که مشکلات بشر ریشه در جهل و تاریکی دارد؟ پس او از نور می گوید. نور آگاهی است که پرده از توهمات، برداشت ها و پیش داوری ها بر می دارد. بیداری اگر در ظاهر باشد، مانند انسانی است که از خواب بیدار می شود اما تنها چشمانش باز شده و قادر به ادراک و تفکر نیست. او از اندیشیدن می گوید تا انسان به مقام حقیقی خویش آگاه شود و از توهمات و منیت ها و خودبینی ها رها شود، بت های پندار خویش را نابود کند و به خداخواهی و خدابینی برسد. او از تفکر می گوید چرا که ذهن بدینوسیله می تواند به درک حضور و معرفت الهی دست یابد. تنها ذهنی که هوشیار است و فارغ از گفتگوهای درونی، قضاوت ها و پیش داوری ها، می تواند حضور الهی را درک نماید. فیزیک کوانتوم ثابت کرده است که ذهن حتی کسری از ثانیه نیز نمی تواند بر موضوعی متمرکز بماند و ذهن بنابر ماهیت خود از سوژه ای به سوژه دیگر می پرد. پس چگونه می توان ذهنی را که آکنده از هیاهوی مسائل و درگیر در مشکلات است را بر حضور و خود آگاهی متمرکز نمود. ذهنی که پیوسته در گرداب مسائل خویش گرفتار است و مدام مشغول به قضاوت، پرداختن به غیر ضروریات، گرفتاری در مشکلاتی که کمکی به حل مسائل اساسی او نمی کند و مدام در کشاکش و غافل از حضور شعوری متعالی و مدبری همیشه حاضر و زنده ...، چگونه می تواند بر غفلت خویش غالب آید و وسعت آگاهی اش را به ماوراء مادیات و محسوسات و غیب و ناشناخته سوق دهد. ذهنی که خود درگیر حیله های نفسانی است چگونه می تواند از دام این همه مکر رهایی یابد. تفکر، هوشیاری و آگاهی است که بر بازی های نفسانی، عاطفی، وابستگی ها، بطالت ها و غفلت ها فائق می آید و درک می کند که تمامی این دام های مهلک از برای این مهیا شده اند که انسان را از وظائف اصلی خویش دور کند و غافل نماید تا بدانگاه که مهلت عمر به پایان رسد و انسان نتوانسته باشد به شناخت و انجام وظائف اصلی خود که همانا ره توشه رستگاری ابدی اوست نائل شود. او از تفکر و توجه به خداوند و نشانه های او می گوید که هدایتگرند. از حضور همیشگی او. او از جستجوی هدایت خداوند و روشهایی که به سوی او می خوانند سخن می راند. او هوشیاری را آموزش می دهد تا انسان در دام های شیطان گرفتار نشود و به مکر او از خداوند غافل نگردد. تا نتواند او را به نادرستی راهنمایی کند و از حضور خداوند محروم سازد. او می گوید درهای ذهن و اندیشه را بگشایید تا نور هدایت بر ما جاری شود تا مادامی که در غفلت ناآگاهی خود محصور هستیم فکر می کنیم دنیای واقعی ما همین فضای تاریک جهل و خودپسندی ماست. او به دیدن فرا می خواند و ما در نابینایی، خود را غرق کرده ایم. او ذهن ما را به زمینی مانند می کند که حاصلخیزی خود را از دست داده است. زمینی که پر از علف های هرز ترس و تردیدهاست. پر از شرطی شدگی ها، مقاومت ها و محدودیتهایی که خود برای خود ساخته و قائل شده است. ذهنی که چنان ما را در محدودیت ها و شرطی شدگی های خودمان اسیر کرده است که تاب حرکت را از ما گرفته است. حال او از ما می خواهد که با پرسش و اندیشه این ذهن بی حاصل را زیر و رو کنیم و از هر آنچه آنرا نامساعد کرده است بزدائیم تا دانه های خلاقیت در آن شکوفا شوند و اجازه رشد پیدا کنند و آگاهی در آن جریان یابد و موانع رستگاری و خوشبختی را از آن بزدائیم . هدایت و راه های رسیدن به کمال جاری هستند اما نباید با ذهنی راکد و بسته مانع ورود آن شویم. جریان اندیشه پاک، جریانی را که از ذهنی خالص، پالوده، آماده و ورزیده عبور کند به اقیانوس معرفت خواهد ریخت. آری تفکر در رسالت واقعی انسان، هدف ها و آمال حقیقی او ، جریان و نحوه بهره مندی، روش های حرکت، یافتن صراط مستقیم و گام گذاشتن و برداشتن در آن، شناخت دام ها و مکرها، پرهیز از هر آنچه انسان را ار رسیدن به سعادت حقیقی باز می دارد.
او از بازکردن دریچه های ذهن و تفکر می گوید. تفکر آینده نگر. تفکری که با نگاه به آینده خط مشی حرکتی ما را تعیین می کند. تفکری که نشان از راه رستگاری و امید می دهد. اندیشه را سفارش می کند تا بدانیم که در برابر دام های شیطانی و نیروهای ویرانگری که دشمنان در برابر ما می تنند، با هم بودن و همبستگی را از یاد نبریم و بدانیم که انسجام و اتحاد است که ما را در برابر دشمنانمان پیروز می کند. از تفکر تحلیلی می گوید تا مسائل پیرامون را بررسی، تجزیه و تحلیل کنیم و بدانیم که چگونه می توان مشکلات و بحران ها را به مسئله تبدیل نمود و آنها را حل کنیم. گمراهی و ضلالت را در ندانستن می داند و می گوید بپرس تا بدانی.
از تفکر خلاق می گوید. فکری که خلق می کند ایده های جدید را. راه های جدید را. او میگوید بنگرید و بیاندیشید. الگوها را در آفرینش بیابید. مسائل خود را از روش های موجود بررسی کنید. عمیقا بر آنها متمرکز شوید تا بهترین راه حل را از میان مسائل بیابید و کشف کنید. از تفکر خلاق می گوید تا آنگاه که در برخورد با مسائل متوقف شده اید راه حل های جدید را بیافرینید و به پویش خود ادامه دهید. درون خود را بکاوید. پندارهای ذهن را، توهمات را از بین ببرید و خیال ها را در نوردید. گوهر ناب آگاهی حقیقی را جستجو کنید. بر این گوهر ناب خیره شوید و سدهای رسیدن به آن را پشت سر نهید. او از تمنای خداوند با تمامی ذهن و اندیشه سخن می گوید و این چگونه ممکن خواهد بود؟ او از تفکر الگویاب برای کشف جوهره آفرینش سخن می گوید.
از تفکر سیستمی می گوید و اینکه هر جزئی باید در هماهنگی و تعادل با اجزاء دیگر باشد. هر جزء وظیفه ای مشخص و معین دارد و برایند همه ی این وظایف، باید در خدمت کل سیستم باشد.
از تفکری تعالی یافته نشانی می دهد: تفکری کل نگر و فراگرا. چنین متفکری از بینشی بسیار متعالی برخوردار است و می بیند چیزی را که می شنود و می شنود چیزی را که می بیند. نگاهی خلاق که از همه جوانب به موضوع می نگرد. در امور و فعالیت ها، مسائل و مشکلات، فشارها و گرفتاریها از بهره گیری از شعور خلاق می گوید. شعوری برتر که تمامی راه حل ها را، بهترین آنها را، مناسبترین آنها را و کاملترین آنها را در خود دارد و به مدد اندیشه می توان آن را کشف، اسخراج یا پدیدار کرد.
پرهیز از تصمیم داری پیش از تصمیم گیری از توصیه های اوست. او تدبیر مسائل را راهی بر اجتناب از این تصمیم داری ها می داند و به تصمیم سازی، تصمیم یابی و تصمیم گیری هماهنگ در زمان و شرایط سفارش می کند. تصمیم گیری و تصمیم یابی نیازمند غور در مسائل است و با پندارها و پیش داوری ها امکان پذیر نیست. شعوری برتر از "سطح آگاهی که مسائل را ایجاد کرده اند"[1] برای حل مسائل یا خلق راه حل ها نیازاست. بسیاری از اوقات تصمیم نگرفتن بهتر از تصمیم های عجولانه، سطحی و هیجان زده و تهی از آگاهی است.
او ایمان را مکانی مطمئن و امن برای شروع کارها و برنامه ها می داند و سپس پیمودن راه و انتخاب گزینه ها را به کمک نور عقل و روشنایی که در ذهن می آید، میسر می داند. او می گوید بر خلاف قلب و ایمانتان که بر خلاف روح است تصمیم نگیرید و قضاوت نکنید. روشن بینی در اثر تابش نور آگاهی بر فرد حاصل می شود و و آن کس که از این آگاهی برتر برخوردار گردد هرگز از آن جدا نخواهد شد و در آن ذوب و جاری می شود و خود از جنس آگاهی می گردد و خورشید حقیقت در او ظهور می کند.
او می گوید با ارتباط با جریان شعور خلاق از هدایت، آرامش و تعالی برخوردار خواهیم شد. تمامی ادیان و مکاتب معنوی و باطنی بر این امر تاکید ورزیده اند. اگر خودآگاهی و توجه خود را به سمت جریان هدایت و شعور خلاق معطوف کنیم، از جنس آن خواهیم شد. جریان نور و هدایت برطرف کننده جهل و تاریکی است.
باید تفکر کنید، درک کنید، بفهمید و ببینید. هر چیزی علامتی دارد. کسی که می فهمد، فهم و ادراک از عمل او، از حالات او و رفتارش و از تغییراتی که در زندگیش پدیدار می شود معلوم است. شعار دادن نشانه فهم نیست. هر ادراکی خود به خود، تغییر و تحولی را ایجاد می کند. اگر درک کامل باشد تغییر کامل و اگر هم ناقص باشد، تغییر هم ناقص است. هنگامی که آگاهی انسان به حدی برسد که درک کند چیزی نمی داند و واقعاً بر این امر آگاه شود دیگر اسیر تصمیم ها و نظرات، دانسته ها و قضاوت ها نخواهد بود. ذهن از دست قیل و قال های دروغین خسته می شود و به سکوت فرو می رود. این سکوت کامل باعث جاری شدن شعور الهی می شود. آنگاه که انسان نادانی و جهالت خود را دید به سوی دریافت دانش حقیقی روان می شود. او با چشمان خود می بیند که همه تصمیمات و قضاوت هایش اشتباه و نادرست هستند. چون هر حرکتی که از جانب «من» باشد، زیانبار و گرفتار کننده است، هر حرکتی چه در درون و چه در بیرون.
او می گوید: با تفکر خود را بشناسید. به معنای اندیشه ها، رفتار و گفتار خود به دقت توجه کنید و مفهومشان را دریابید. هرچه عمیقتر توجه کنید، شگفت زده تر می شوید. "ذهن می بایست پویا و فعال باشد. هر لحظه باید سوالی داشته باشد والا به خواب می رود و خام و فاسد می شود. باید سوال کند و به این پرسش ها ادامه دهد، تا روزی که به جوابی دست یابد که پاسخ همه سوالات است (حقیقت)"[2] به معنا، به لحن و چگونگی رفتار و کلمات و اندیشه های خود واقف شوید زیرا مرگ و زندگی و شکست و پیروزی، در کلام و اندیشه شماست. ببینید که چه می گویید یا به چه می اندیشید؟ چگونه و چرا می گویید یا می اندیشید؟ آیا ظاهر و باطن اندیشه هایتان یکی است؟ باطن آن با ظاهر آن چقدر تفاوت دارد؟ چه اشتباهات و نقص هایی در آنها وجود دارد؟از معناهایشان، از تاثیرات و عواقبشان، از تعارضات و دوگانگی هایشان، از سمت و جهتشان، از میزان برخورداری از منیت و غیره آگاه شوید ..." کشف و دریافت تنها با تفکر و مشاهده حاصل می شود. باید از خود بیرون بیایید تا بتوانید خود را مشاهده کنید. از زوایای مختلف به خود نگاه کنید. همه وجود خود را مورد بررسی و مشاهده قرار دهید. عنصر آگاهی و هوشیاری را به روند زندگی روزمره خود اضافه کنید. با ذهنی پویا، کنجکاو و بینا زندگی کنید نه با ذهنی بیمار ، فاسد و خفته ... هوشیاری و مشاهده، اعمال را تعالی می بخشد، هدایت می کند و به نقطه ی تکامل سوق می دهد. آن فهمی که از نظاره ی زندگی حاصل می شود، خود منشا تغییرات و دگرگونی های مثبت است ...
معنای همه چیز را دریابید به همه ی ابعاد زندگی نگاه کنید. به گذشته و وقایع آن و اینکه چه نکات و درس هایی در آن است. به آینده و اینکه اندیشه ها ونقشه های شما چقدر درست، واقعی و با ارزش است.
کسی که در توهم دانایی بسر می برد و فکر می کند که می تواند به درستی تصمیم بگیرد مانند کرمی است که به دورخود پیله بسته و در این توهم که دنیا و عالم هستی همین فضای تاریک و محقر درون پیله است...
او به همین دقت در تمامی الگوها می اندیشد و اندیشه خویش را در زندگی واقعی جاری می سازد و در عمل نشان می دهد که چگونه باید دید، نگاه معطوف به آینده داشت، برنامه ریزی کرد و کارها را تمام و کامل به انجام رساند. او یاد می دهد که چگونه در پشت موانع متوقف نشد و هر آینه در تدبیر روش های عملی بود. آموزش های او مبین کلیه روش های 36 گانه تفکری است که تاکنون شناخته شده است و به تعالی می انجامد و درمی یابیم که "دانا راه را نرفته رفته است."

دیدگاه: بررسی سمت و سوی تفکر ..... نشان و روی به شعور الهی دارد
تفکرهای استراتژیک، تحلیلی، سیستمی، انتقادی و ... و بویژه تفکر خلاق
1- آلبرت اینشتین
2- کتاب جریان هدایت الهی - نشر تعالیم حق- ص 52

۱۳۸۸ شهریور ۱۱, چهارشنبه

روش های تفکر

جهان ما جهان ناشناخته هاست؛ ناشناخته هایی که به واسطه علم بشری دائماً در حال بر طرف شدن است؛ اما هنوز آنچه که می دانیم نسبت به آنچه که نمی دانیم، چندان قابل قیاس نیست و کماکان بشر باید به جستجو و روشن گری اش ادامه دهد.
انسان تعالی گراست و به دنبال تحقق جایگاه بالاتری در زندگی و شناخت هرچه بیشتر خویش است. تاریکی و ناشناخته های جهان هرگز نمی تواند مانعی در برابر حرکت اوشود. لذا به کارگیری تفکر می تواند عاملی برای کاهش تاریکی جهان باشد؛ اما شناختی که از راه تفکر حاصل می شود به تنهایی کافی نیست و حتی چه بسا گمراه کننده نیز باشد. با تفکر ما خواهیم فهمید که در اطرافمان چه می گذرد اما نمی توانیم متوجه شویم که ورای این ناشناخته ها چه می گذرد. چه بسا در اعماق تاریکی دشمنی به قصد ما به کمین نشسته و ما او را با یک دوست اشتباه بگیریم و نسبت به او واکنشی نشان ندهیم. نقصی که در شناخت حاصل از تفکر است بنا به چند دلیل است؛ اول اینکه تفکر از طریق ذهن صورت می پذیرد و در موارد غیر ذهنی نمی توان به درستی اندیشید و به استنتاج و نتیجه کاملاً قطعی رسید. دوم این که ذهن حتی در موضوعات تفکری نیز به علت جزء نگری و توجه محدودش که لازمه فعالیت هایش است. بنابر نظر روانشناسان شناختی، خطا برای ذهن مانند دود در اتومبیل های سوخت فسیلی اجتناب ناپذیر است.
داشتن اعتماد مطلق به تفکر کاری غیر عقلانی است؛ حتی اگر خطاهای تفکر تنها 5 درصد باشد. در صورتیکه خطاهای تفکر بسیار بیش از اینهاست. تنها بر تفکر تکیه داشتن باعث توقف حرکت بشر می شود همانطور که تا کنون نیز سیر حرکت، تعالی و پیشرفت بشر به واسطه تفکر نبوده است. بنابراین لازم است که بشر بر اسرار نیز تکیه زده و در راه حرکت خویش از این امکان نیز برخوردار گردد. يعني يك پاي انسان در حركت تفكر است و پاي ديگرش تكيه بر اسرار و ناشناختني ها . تكيه بر نا شناخته ها باعث مي شود كه احتمال دخيل شدن خيلي از مسايل كه اكنون از نظر او پنهان مانده فراهم شود؛ مثلاً وقتی با تفكر به واقعیتی واقف می شود (که از آن منظر درست هم هست) چون همه جهان ها به هم مرتبطند ممکن است از منظر دیگر موضوع چیز دیگری باشد. آنچه كه الان درخت دیده می شود و در واقعيت هم يك درخت است , شايد سرحد يك مرز باشد كه اگر کسی به آن نزديك شود و گذر كند منجر به آن شود كه به او تيراندزي شود .
بشر نياز به تفكري كل نگر دارد تا از همه جوانب (كامل انديشي) به مسايل نظر اندازد و بر اين مبنا عمل كند .
اين تفكر كل نگر با آنچه كه در تفكر متعارف به نام تفكر سيستميك ناميده مي شود تفاوت دارد. اين تفكر كل نگر همه مسايل را شامل مي شود، چه مسايل مربوط به تفكر و چه مسايل وراي تفكر مانند رويا و احساس.
لازم به توضیح است که جریان تفکر یک محور بیشتر ندارد و آن هم پرسشگري و تلاش در راه پاسخ به آن است.
اما این جریان پرسش و پاسخ در شرايط مختلف، ويژگي هاي مختلفي پيدا مي كند، مانند شخصي كه وقتي لباس هاي مختلفي مي پوشد داراي خصوصيات مختلف مي شود. مثلاً وقتي كه لباس قرمز مي پوشد هيجاني مي شود و وقتي لباس سبز مي پوشد آرامش پيدا مي كند و منعطف مي شود. ولي آن شخص در هر حال يكي است و به بیماری روانی چند شخصیتی مبتلا نیست ولي به واسطه پوشيدن لباس هاي به رنگ هاي گوناگون خصوصيات وي نيز عوض مي شود .
از جمله مواردی که منجر به تغییر جریان پرسش و پاسخ می شود، عقايد و نگرش هاست. مثلاً دو متفكر با دو عقيده و نگرش گوناگون مي توانند يكسري سئوالاتي را بپرسند ولی وقتی که یک نفر دیگر با عقایدی متفاوت با آن دو به این جمع اضافه می شود، اين سئوالات روند دیگری به خود می گیرد به گونه ای که هر سه نفر را در بر گیرد.
در اينجا به 5 شكل تفكر اشاره مي شود كه تفكر در هر كدام از اين اشكال كه ظاهر شود، ويژگي هاي مخصوص خود را پيدا مي كند ( البته اشكال تفكر به اين 5 عدد ختم نمي شود و تفكر داراي اشكال ديگري نيز هست ) .
اين اشكال عبارتند از :
- تفكر W .
- تفكر V .
- تفكر X .
- تفكر Y .
- تفكر Z .
تفكر W به دنبال آن است كه وضع موجود را حفظ و گسترش دهد . تفكر W از نوآوري , بداعت و تحول گريزان است زيرا مرگ خود را در آن مي بيند . بسياري از سياستمداران , صاحبان ثروت و قدرت اين نوع تفكر بهره مندند . تفكر W برخواسته از منيت است و به رفاه و آسايش جسم علاقه مند است . تفكر W اگر يك راه حل ارايه دهد آن راه حل منجر به 10 مشكل ديگر مي شود. امروزه نظام سرمايه داري , ارتباطات ( ماهواره و اينترنت) و تبليغات در خدمت نظام تفكري W است.
تفكر V به دنبال نوآوري، بداعت، ساختارشكني و تحول است. بسياري از رهبران، مخترعان و دانشمندان از اين نوع تفكر برخوردار بودند. البته ممكن است كه انقلابيون با كمك تفكر V ر‍‍ژيم سياسي را بشكند و نظام ديگري جايگزين آن سازد ولي افراد بعد از او بيايند و با تفكر W به فكر حفظ وضع ايجاد شده باشند .
سردمداران كليسا در دوران قرون وسطي از تفكر W برخوردار بودند ولي در دوره رنسانس تفكر V آمد و خواستار تحول در بسياري چيزها شد. روشنفكران اين دوره تعاريف جديدي ازعلو م و مدنيت آوردند و از اين رو بين آنها و سردمداران كليسا نزاع و درگيري بود. حتي سردمداران كليسا روشنفكران را به سختي شكنجه مي دادند تا دست از عقايد خود بردارند. دادگاه تفتيش عقايد گاليله از جمله اين موارد است.
مخترعان، مكتشفان و دانشمندان همه بر اساس اين نوع تفكر عمل كرده اند.
تفكر X حقيقت گراست، ولي از زاويه ماورايي و معنا گرايي به موضوع وارد مي شود .
تفكر Y هم حقيقت گراست ولي از زاويه زميني و ظاهري وارد موضوع مي شود .
تفكر Z نقطه فصل مشترك تفكر X و Y است، جايي كه تفكر X و Y با هم متفق مي شوند و با يكديگر دست مي دهند.
براي روشن شدن و فهم بهتر اشكال گوناگون تفكر، ببينيم كه هر كدام از اشكال تفكر چگونه به حل مسئله محيط زيست مي پردازند :
تفكر W : محدود كردن تردد ماشينها به روزهاي زوج و فرد.
تفكر V : سيستم حمل ونقل تغيير كند و به جاي ماشين از دوچرخه استفاده شود. مردم به جاي رفتن به سركار، كارشان را در منزل انجام دهند تا تردد كمتر شود.
تفكر Y : رئيس جمهور و قوانين عوض شوند و كساني بر سركار بيايند كه به محيط زيست علاقه مندند. خودآگاهي مردم بالا رود تا رئيس جمهور و نمايندگان مجلسي انتخاب كنند كه طرفدار محيط زيست هستند.
تفكر X : علت تخريب محيط زيست آن است كه انسان ها ارتباطشان را با طبيعت قطع كرده اند. اگر هر كس در اتاقش گياهي را پرورش دهد و براي آن زحمت بكشد، ديگر به خودش اجازه نمي دهد كه در برابر كندن درخت، بي تفاوت بنشيند.
همان طور كه در مثال آمده تفكر W اصلاً نمي خواهد وضع موجود به هم بخورد و تنها به پانسمان زخم ها
مي پردازد . قسمت اعظم تفكر بشر کنونی از تفكر W است. البته تفكر W مطلقاً بد نيست و كاربردهاي خودش را دارد. مواردي كه تغييرپذير نيستند و با گذر زمان عوض نمي شوند و به كليت وجود انسان بر مي گردند، مي تواند با تفكر W پرداخته شوند. مثلاً تمام پيامبران نجات انسان را در ايمان ديده اند و تمام اساتيد بعد از اين هم نجات را در ايمان خواهند گفت. پس در اين مورد مي توان تفكري W داشت و نياز به نوآوري در اين زمينه نيست چون هدر رفتن انرژي است. ولي در مواردي كه تغييرپذير است و با عوض شدن شرايط دچار دگرگوني مي شود بايد با ساير اشكال تفكر پرداخته شود .
- روش های تفکر بر اساس شنیده هایی از استاد ایلیا در بالا بیان شده اند.

۱۳۸۸ مرداد ۲۴, شنبه

نگاهی دیگر به تفکر

از منظری 3 جریان تفكری داریم:
دور اندیشی، دُور اندیشی، دیر اندیشی. (1)
در هر كدام از تفكرها یا تصمیم‌گیری‌ها یا برنامه‌ریزی‌ها نیاز به تركیب این‌ها داریم.
ما با هركدام از 3 جریان دو كار می‌كنیم: 1 – تركیب 2 – انشعاب
در تصمیم‌گیری به صورت خودانگیخته از 3 جریان تفكر كمك می‌گیریم نه آن كه مثلاً اول دوراندیشی كنیم، بعد دیراندیشی، بعد دُور اندیشی.
دُور اندیشی یعنی چرخش به دور موضوع در همین زمان. از این طریق ده‌ها سؤال انجام می شود. چه ابعادی دارد؟ چه مفهومی دارد؟ (استفاده از فرمول وجه مفهوم اندیشی )
در موضع تصمیم‌گیری دُور اندیشی می‌شود یعنی كسب تجارب. رأس حكمت حفظ تجارب است. هم تجارب شخص مهم است و هم تجارب دیگران.

تفکر به شکل های مختلفی انجام می شود :
- تفکر از طریق سطح رویین مغز
- تفكر با جسم
- تفكر بر اساس حركات
- تفكر به صورت ناخودآگاه (تفکر ناخودآگاه نوعی تفكر است كه ما از آن خبر نداریم. ناخودآگاه تفكر قیاسی دارد نه استنتاجی. )

- . . .
(1) شنیده ها از استاد ایلیا